بردیای شش و نیم ماهه
خب دیگه شش ماه و نیم از تولد بردیا گذشته و کل خونه رو با متکا سنگر بندی کردیم دیگه برا خودش راهرو ،آشپزخونه و هال و پذیرایی رو با روروئک می نورده.محل محبوبشم آشپزخونه است امروز دستش به گازم رسید و پیچ هاش رو شروع کرد به پیچیدندرش رو باز کرد درکابینت ها و محل سیب زمینی پیاز، دیگه هیچ جای آشپزخونه از دست این وروجک امنیت نداره
تازه پریشب ها مامان بزرگ و بابابزرگ آمده بودن پیش ما، بابایی قهوه اسپرسو درست کرده بود .جاتون خالی داشتیم می خوردیم که بردیا که بغل باباش بود هی می خواست فنجون رو بگیره.بابا بزرگ گفت یه کم به انگشتت بزن بذار تو دهنش ببینه تلخه ول می کنه، و اما بردیا تا قهوه رو چشید ،چشماش گشاد شد و با سر رفت رفت تو فنجون بابایی
این بچه ها چرا همچین شدن عجبا!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی