امروز با بردیا رفتم پارک
امروز پنجشنبه 20 آذر دست پسرکم رو گرفتم و با هم قدم زدیم و رفتیم پارک.حس جالبیه کم کم داره مستقل میشه و دوست داره بیرون بره و قدم بزنه و ماشین ها رو نگاه کنه! عاشق چرخ های ماشین ها و رفت و آمدشونه! امروز صبح هوا آفتابی بود اما تا ساعت 9 دیگه ابری شده بود .از ترس اینکه دوباره بارون نگیره و بردیا خونه نشین نشه نزدیک ساعت 10 بود که با هم راه افتادیم تا بعد یه مدت طولانی بارندگی و کار زیاد بتونم بردیا رو برا قدم زدن بیرون ببرم. طبق معمول کلاهش رو سرش نذاشت و هرکی تو راه ما رو دید به من گفت کلاهش رو سرش کن سرما می خوره! نمی دونم چرا مردم فکر می کنن از مادر بچه بیشتر میدونن و طرف انقدر گیجه که ندونه تو سرما کلاهی رو که تو دستشه بذاره سر بچه اش! القصه! با هم رفتیم تا سوپری و خرید کردیم و بردمش پارک نزدیک خونمون. مثل همیشه اول یه دل سیر آبنما رو تماشا کرد و بعد دید که چند تا پسربچه دارن تاب بازی می کنن، از آبنما دل کند و راهی تاب شد! بعد یه تاب سواری مفصل ، تصمیم گرفتم برگردیم، هوا هم کم کم داشت نم نم می زد. دیگه نزدیک خونه بودیم که داشت بارون میگرفت و خدا رو شکر به موقع رسیدیم خونه. حالا هم وروجک نشسته پاپ کورنی رو که براش خریدم می خوره و برنامه ش رو تماشا می کنه! راستی تو مسیر یکی از هم کلاسی های زمان دبیرستانم رو دیدم اونم یه دختر ملوس و خوشگل داشت که تازه 6 سالش شده بود.
اینم چندتا از عکس های بردیا