بردیابردیا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

ماجراهای پسرم

امروز با بردیا رفتم پارک

1393/9/20 11:36
نویسنده : آزاده
424 بازدید
اشتراک گذاری

امروز پنجشنبه 20 آذر دست پسرکم رو گرفتم و با هم قدم زدیم و رفتیم پارک.حس جالبیه کم کم داره مستقل میشه و دوست داره بیرون بره و قدم بزنه و ماشین ها رو نگاه کنه! عاشق چرخ های ماشین ها و رفت و آمدشونه! امروز صبح هوا آفتابی بود اما تا ساعت 9 دیگه ابری شده بود .از ترس اینکه دوباره بارون نگیره و بردیا خونه نشین نشه نزدیک ساعت 10 بود که با هم راه افتادیم تا بعد یه مدت طولانی بارندگی و کار زیاد بتونم بردیا رو برا قدم زدن بیرون ببرم. طبق معمول کلاهش رو سرش نذاشت و هرکی تو راه ما رو دید به من گفت کلاهش رو سرش کن سرما می خوره! نمی دونم چرا مردم فکر می کنن از مادر بچه بیشتر میدونن و طرف انقدر گیجه که ندونه تو سرما کلاهی رو که تو دستشه بذاره سر بچه اش! القصه! با هم رفتیم تا سوپری و خرید کردیم و بردمش پارک نزدیک خونمون. مثل همیشه اول یه دل سیر آبنما رو تماشا کرد و بعد دید که چند تا پسربچه دارن تاب بازی می کنن، از آبنما دل کند و راهی تاب شد! بعد یه تاب سواری مفصل ، تصمیم گرفتم برگردیم، هوا هم کم کم داشت نم نم می زد. دیگه نزدیک خونه بودیم که داشت بارون میگرفت و خدا رو شکر به موقع رسیدیم خونه. حالا هم وروجک نشسته پاپ کورنی رو که براش خریدم می خوره و برنامه ش رو تماشا می کنه!  راستی تو مسیر یکی از هم کلاسی های زمان دبیرستانم رو دیدم اونم یه دختر ملوس و خوشگل داشت که تازه 6 سالش شده بود.

اینم چندتا از عکس های بردیا

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان هلیا
21 آذر 93 0:02
مامانی تو قضیه فضولی مردم باهات هم عقیده ام ولی خب راست میگن دیگه کلاه سرش کن سرما میخوره پسر ناز خاله بردیا جون رو ببوسيد مامانی گل
مامان لیانا
25 آذر 93 1:21
ماشالا ماشالا این قند عسل حسابی آقا شده ..موافقم باهنون که واقعا لذت بخشه با نی نی هامون پارک رفتن...امان از دست آدمهایی که فکر میکنن باید توصیه کنن من اینجور مواقع یه لبخند کمرنگ تحویل طرف میدم
آزاده
پاسخ
مرسی خاله جون راستش من بیشتر اخمام در هم فرو میرن!