بالاخره اومد
«سلام بالاخره اومدم من بردیا هستم، فعلا هنوز خسته هستم، یه کم شیر بخورم و بخوابم که حالم جا بیاد بعد میرسم خدمتون» روز اول از این وروجک فقط لپ های بزرگ و چشم هاش که باز نمیشد یادمه، قرمز قرمز بود و یه دهن داشت که عین جوجه های پرستو دائما باز بود!!!
نویسنده :
آزاده
16:53