دو روز مانده تا تولد دو سالگی
دو روز دیگه تولد دو سالگی توئه پسرم زمان خیلی زودتر از اونچه آدم فکر می کنه میگذره! سه سال پیش تو درونم بودی با کلی نگرانی و دغدغه که برای تو داشتیم . اینکه سالم و سرحال دنیا بیایی و کلی نگرانی دیگه . از وقتی اومدی درس های زیادی از زندگی گرفتم فهمیدم آدم نمی تونه خیلی چیزها رو تحت کنترل داشته باشه فقط می شه با دنیا و شرایطش همراه شد از شادی هاش لذت برد و فقط موقع گرفتاری ناراحت شد . از نگرانی و غصه نمیشه فرار کرد ولی میشه به همون لحظات خاص محدودش کرد و تلاش کرد که از لحظه وجود تو ، صدای نفسهات، بالا و پایین رفتن قفسه سینه ات، عطر و نرمی موهات و گرمای وجودت لذت برد مخصوصا وقتی می خندی انگار تو دنیا هیچ لحظه ای پیش و پس اون دم وجود نداره تمام دنیا جمع میشه تو خطوط چین خورده بینی و چشم و لبهات
پسرم همیشه از ته دل بخند و شاد باش
دوست داریم
حالا چند تا عکس از آقا بردیا و عشقش یعنی سالاد ( گوجه و خیار)!