عذا خوردن تو بغل بابایی یه حالی داره!!!
بردیا وقتی خوابش میاد هر جایی می تونه بخوابه!!!!
بردیا کنار دریا غرق در بحر تفکر!
بردیا اینجا! بردیا اونجا !بردیا همه جا!
بردیا ماست می خورد!!!!!!!
دریا !!!!
چند وقتی بود هر وقت قصد می کردیم بریم کنار دریا بارون می بارید!!! بالاخره این جمعه دل رو زدیم به هوای نیمه ابری و به همراه بابا بزرگ و مامان بزرگ بردیا رفتیم کنار دریا. بردیا برای اولین بار دریا رو دید . اول تو حال و هوای سه گاهی که تو راه گوش کرده بودیم ، بود و از عرش به فرش نیومده بود ولی یه مدت بعد دریا رو دید و محو تماشای موج هایی شد که نزدیک می شدند و بعد محو می شدند. توراه برگشت هم شیرش رو خورد و راحت خوابید.
آیینه
وروجک خان داشت تو آیینه خودش رو نگاه می کرد تا منو دید دارم ازش عکس میگیرم غش غش خندید! ...